يادداشت سردبير٬ شماره ٧۶
سياوش دانشور
بارقه هاى چهره جديد جهان
در حاشيه اجلاس ١۵ نوامبر

بدنبال تلاشها براى کنترل بحران سرمايه دارى جهانى و نشست هاى ويژه و سريع کشورى و منطقه اى٬ اجلاس جهانى ١۵ نوامبر در واشنگتن به ابتکار نيکلاى سارکوزى رئيس جمهورى فرانسه تدارک ديده شد. دراين اجلاس که بدليل شرکت ١٩ کشور جهان و نمايندگى اتحاديه اروپا به اجلاس "گروه ٢٠" هم شهرت يافت٬ قرار بود پاسخى جهانى به بحران اقتصادى و سير ورشکستگى ها بدهد اما اهميتش دراين نبود. چون بدون اين اجلاس هم فى الحال در سطح جهان سرمايه دارى دولتها در شکل کمابيش يکسانى به مقابله با بحران شتافته اند و از اصول و سياستهاى نسبتا واحدى تبعيت ميکنند. اهميت اين اجلاس اينبود که اولين گام عملى براى ترسيم نهادهاى جديد سياسى و اقتصادى را براساس دوره جديد و مختصات آن بروز ميدهد. ديروز و در متن نظم و چهارچوبهاى جهانى مسلط اين گروه ٧ و بعدا باضافه ١ يا همان گروه ٨ بود که چنين نقشى را ايفا ميکرد. "نظام مالى جهانى" را قبلتر بانک جهانى و صندوق بين المللى پول و سازمان تجارت جهانى با سياستهاى اقتصادى تجويز شده بر اساس توافقات اين گروه و سلطه راست افراطى تعيين ميکرد.  

اما امروز تمام اين فرضها و ساختارهاى پيشين در حال تغيير اند. اين گوشه اى از تغييرات فکرى و سياسى و اقتصادى متناسب با چهارچوبهاى قديم راست افراطى است که بدنبال سقوط و ورشکستگى آن در حال شکل گرفتن اند. گروه ٢٠ دراين اجلاس به معنى اخص فعاليت و سياست ويژه ترى را در قبال کنترل بحران جارى بدست نداد. آنها صرفا به خود و به رقبا و دسته جمعى به مردم دنيا گفتند که "مصصم اند با بحران و پيامدهاى آن متحدانه عمل کنند". آنچه که اين اجلاس و بحثهاى بعدى و تفاسير از آن را مورد توجه قرار داد٬ همان نقش جديدى است که گروه ٨ را منسوخ و محصول شرايط دوره قبل عنوان ميکند و بر ضرورت شکلگيرى چهارچوبهاى جديدتر با شرکاى وسيع تر براى فرمانروائى نظم سرمايه در جهان تاکيد ميکند. به همين دليل سران دولتهاى غربى هر کدام همين پيام استراتژيک را مخابره کردند و به همين اعتبار اين نشست و اين روز را "تاريخى" نام نهادند. و چرا که نه؟ به يک معنا و از موضع منافع شان حق دارند. اين روز براى آنها واقعا تاريخى است. روزى است که نطفه نهادى جهانى بسته ميشود که در آن بسط پايه قدرت و اعمال نفوذ قدرتهاى سرمايه دارى در جهان جديد باز تعريف ميشود. گروه ۲۰ شامل چين، روسيه، برزيل، هندوستان، آلمان، فرانسه، ايتاليا، ژاپن، کانادا، استراليا، آرژانتين، مکزيک، عربستان سعودى، آفريقاى جنوبى، کره جنوبى، ترکيه، اندونزى، انگلستان، ايالات متحده‌ آمريکا٬ و نماينده اتحاديه اروپا است.

ما قبلا در همين نشريه و در اولين اظهار نظر در باره بحران اقتصادى٬ به اين سير از جمله زير سوال رفتن گروه ٨ در متن شکست راست افراطى و جايگاه آمريکا در جهان و جدالهاى بفرجام نرسيده قدرتهاى سرمايه دارى براى شکل دادن به دنياى جديد اشاره کرديم. از جمله اوليه ترين تغييرات محتمل در گروه ٨ و صندوق بين المللى پول و بانک جهانى و تجديد تعريفى براساس وضعيت جديد بود. اظهارات زير تنها نمونه هائى از اجلاس ١۵ نوامبر است که جملگى بر ضرورت تعريف چهره جديد دنيا و سهم خود در آن سخن ميگويند:

- سارکوزى رئيس جمهور فرانسه: "آمريکا قدرت شماره يک است. اما آيا تنها قدرت است؟ نه. ما در يک جهان تازه به سر مي‌بريم".

- لوئيس لولا رئيس جمهور برزيل: "ما از گروه ۲۰ حرف ميزنيم، چون ديگر دليلى براى ادامه حيات گروه ۸ وجود ندارد."

- هوجين ‌تاو رئيس جمهور چين: "سازمانهاى چند جانبه موجود از تاريخ پاسخ رد گرفته‌اند. ما به يک نظم مالى بين‌المللى نياز داريم که منصفانه، عادلانه و قانونمند باشد و شراکت همه را تامين کند."

- پير اشتاين‌ بروک وزير دارايى آلمان: "گروه ۸ ديگر آن چارچوبى نيست که بتوان در آن مسائل را حل کرد". مارتين شولتز عضو پارلمان اروپا: "دوران نشست‌هاى گروه ۷ به پايان رسيده است. گروه ٢٠ نماد يک نظم نوين است. از اين پس گروه ۲۰ به مثابه انعکاس يک جهان چند قطبى قلمروى است براى تلاش کشورهاى صنعتى و کشورهاى تازه صنعتى به راه ‌حل‌هاى مشترک."

اظهارات فوق حرف دل تعداد زيادى از سران کشورهاى سرمايه دارى است که چه بسا تا ديروز يار و ياور و متحد آمريکا بودند و امروز در شرايط جديد جهانى سهم و مکان خود را مطالبه ميکنند. گروه ٢٠ باشگاه قدرتهاى مهمتر سرمايه دارى امروز است و وارد شدن کشورهاى ديگر در آن منتفى نيست. اين پله اى است براى شکل دادن به بلوکهاى مختلف و متحد منطقه اى و جهانى و تعريف حوزه هاى نفوذ سياسى و اقتصادى و نظامى در دوره جديد. موقعيت ناتو نيز ازاين چهارچوب و اين سير خارج نيست. دامنه تغييرات در نهادهاى ديروز جهان سرمايه دارى تابعى از شتاب و فرجام اين صورتبندى جهانى است.

طبقه کارگر و جهان جديد
جهان جديد يا نظم نوين جديد يا جهان چند قطبى يا هر نام ديگر که به آن اطلاق شود٬ يک خصوصيت بارز دارد و آن اينکه دنياى سرمايه جهانى قرار است روى دوش بيحقوقى و استثمار شديد طبقه کارگر جهانى برپا شود. در نظم نوين بورژوازى٬ چه در آن آمريکا قداره بند و قدرت اصلى باشد و چه قدرت بين بلوکها و دولتهاى متفرقه توزيع شده باشد٬ کارگر برده سود و سرپا نگهداشتن اين نظام است. اگر مسئله اى در سير تحولات و پيامدهاى بحران جهان سرمايه دارى اهميت اساسى براى کمونيسم و طبقه کارگر دارد اينست که چگونه ميتوان از اين بحران بنفع قدرتگيرى طبقه کارگر استفاده کرد. و گرنه جابجائى مکان و جايگاه آمريکا در رهبرى جهان سرمايه دارى و مثلا مقتدر شدن چين يا هر بلوک فرضى مشابهى٬ تنها ميتواند به ذهنيت عقب مانده "ضد امپرياليست" و ضد آمريکائى عده اى تسکين دهد. اين تغييرات اما از موضع جنبش ضد کاپيتاليستى طبقه کارگر و کمونيسم کارگرى اهميتش در فرجه سياسى اى است که باز ميکند. فرجه اى که پراتيک انقلابى و اجتماعى طبقه کارگر ميتواند در دوره اى که همه چيز در حال دگرگونى اند٬ مهر خود را بر فرجام اين تحولات به نفع بشريت کارکن و مردم محروم بزند.

کمونيسم کارگرى و چپ مارکسيست بايد دراين دوره نقش جدى ايفا کند. دنياى بيرون با سرعت در حال تغيير است. نه فقط بالائى ها بلکه پائينى ها همه جا تغيير ميخواهند. طبقه کارگر و مردم محروم دنيا از گرسنگى و جنگ و ترور و آوارگى و کار شاق و ناامنى اقتصادى و سياسى خسته شده است. دراين ميان اما طبقه حاکم و دولتهايشان تلاش ميکنند که اين انتظار تغيير در پائين را در بهترين حالت در چهارچوبهاى طبقه حاکم قالب بزنند. آنها همزمان که بر "مشارکت جهانى" و "پاسخ جهانى" و "نظم جهانى" و غيره تاکيد دارند٬ همزمان پرچم ملى و جايگاه کشورشان در دنيا و الگوى ملى و دهها خرافه ديگر را در بوق ميکنند. واين تناقض بورژوازى نيست٬ بلکه روش مطلوبى براى هر يک در سربزير نگهداشتن طبقه کارگر "وطنى" براى جانفشانى در قبال سرمايه در جدال جهانى است. نقش سوسيال دمکراسى و ليبرال دمکراسى و انواع تازه دمکراتهاى ديروز ريگانيست و امروز اوبامائى دنياى امروز همين است. طبقه کارگر و جنبش کمونيستى کارگران بايد در مقابل اين سير تحولات پرچم انترناسيوناليسم کارگرى٬ پرچم اتحاد کارگران در سطح کشورى و منطقه اى و جهانى٬ پرچم مطالبات فورى کارگران عليه حمله دولتها به معيشت و سطح دستمزدهاى طبقه کارگر٬ پرچم دفاع از آزادى و رفاه همگان٬ و پرچم آلترناتيو کارگرى را بلند کند. کمونيسم طبقه کارگر براى قربانى نشدن زير دست و پاى توافقات اسارتبار سرمايه داران ناگزير است در شکل دادن به اين جهان در قلمروهاى مختلف سنگربندى و تلاش کند. يک وظيفه اساسى جنبش کمونيسم کارگرى اينست دراين روند نقش بشدت فعالى ايفا کند. *